از وب لاگ صورتک يکشنبه ۷ آذر ۱۳۸۳

عاطفه ای ديگر در پای چوبه دار

طومار اعتراض به حكم اعدام ليلا را امضا كنيد!


ليلا ۱۹ سال دارد و حالا ۱۱ ماه است كه در گوشه زندان كابوس چوبه دار را ميبيند. ۸ ساله بود كه مادرش به بهای چند اسكناس تنش را به حراج گذاشت. ليلا تازه‌ وارد ۹ سالگی شده‌ بود كه‌ تجربه‌ مادر شدن‌ و اولين‌ مزه‌های تازيانه‌ (صد ضربه‌ شلاق‌) را آزمود، خانواده‌اش‌ او را در ۱۲ سالگی به‌ يك‌ مرد افغانی با دريافت‌ مبلغی به‌ عنوان‌ صيغه‌ واگذار كردند. ليلا اين‌ بار نه‌ توسط‌ مادر كه‌ با فرمان‌ آمرانه‌ مادر شوهر در تجارت‌ يكسويه‌ جسمش‌ به‌ حراج‌ گذاشته‌ شد. او در ۱۴ سالگی برای‌ دومين‌ بار پس‌ از تحمل‌ ۱۰۰ ضربه‌ شلاق‌ به‌ زايشگاه‌ منتقل‌ شد و دختران دوقلويش‌ را به‌ دنيا آورد. پس‌ از پايان‌ دوران‌ اولين‌ صيغه‌، ليلا بار ديگر توسط‌ خانواده‌اش‌ در بازار بيرحمانه‌ معامله‌ جسم‌ و شهوت‌ به‌ فروش‌ رسيد، آخرين‌ تصاحب‌ كننده‌ روح‌ و جسم‌ ليلا مردی ۵۵ ساله‌ صاحب‌ همسر و دو فرزند بود كه‌ از مشتريان‌ ليلا در منزلش‌ پذيرايی ميكرد. عاقبت‌ در يكی از روزهای سرد پاييزی در روزنامه‌ها نوشتند دختری ۱۸ ساله‌ كه‌ سركرده‌ باند فحشا بود در شهر اراك‌ دستگير شد! دادگاه‌ ليلا خيلی زود تشكيل‌ شد و قاضی شعبه‌ ۲۵ پس‌ از بررسی پرونده‌ و اعترافات‌ متهم‌ او را به‌ تحمل‌ شلاق‌ و اعدام‌ محكوم‌ كرد و رای قاضی جهت‌ تاييد به‌ تهران‌ فرستاده‌ شد. وكيل‌ ليلا با ارسال‌ دو دادخواست‌ مبنی بر اظهار ندامت‌ او از دادگاه‌ تقاضای فرجام‌ خواست‌ اما...

ليلا به جرم تن فروشی محكوم به اعدام شده است. اما او كه از اين خريد فروش هيچ نصيبی جز رنج و تازيانه نداشت. خودش ميگويد "با مادرم كه ميرفتم برايم پفک و آبنبات و شكلات ميخريد . من كه من‌ كه‌ هيچ‌ وقت‌ پول‌ نميگرفتم، شايد مادرم‌ يا همسران‌ صيغه‌ايم پول‌ ميگرفتند من‌ كه‌ چيزی نميديدم‌". ‌ مددكاران‌ زندان‌ بارها از او تست‌ هوش‌ گرفته‌اند و هر بار با پاسخی يكسان‌ روبرو شده‌اند، دختری‌ ۱۸ ساله‌ با ضريب‌ هوشی بين‌ هفت‌ تا هشت‌ ساله‌، دختری كه‌ قربانی خواسته‌های طمعكارانه‌ خانواده‌اش‌ شده‌، سر كرده‌ باند فحشايی كه‌ در اين‌ مدت‌ ۱۰ سال‌ هيچ‌ چيز عايدش‌ نشده‌ نه‌ لذت‌، نه‌ ثروت‌، نه‌ اندوخته، نه حساب بانكی و نه... .هيچ چيز ديگر جز رنجی مدام و چوبه دار.‌

زهره تركمانی كه گزارشی از زندگی ليلا را در روزنامه اعتماد چاپ كرده مينويسد: " وقتي‌ ميخواهم‌ تركش‌ كنم‌ از او ميپرسم‌ آرزويت‌ چيست‌؟ ميگويد: نميدانم‌ قاضي‌ من‌ را ببخشد و از اعدامم‌ بگذرد و آزاد شوم‌ و... ديگر نميدانم‌. ميپرسم‌ اگر دوباره‌ اجازه‌ بدهند به‌ ملاقات‌ بيايم‌ چه‌ چيز برايت‌ بياورم‌؟ با همان‌ لبخند تلخ‌ ميگويد... يك‌ بسته‌ پفك‌ و چند شكلات‌ كاكائويي‌. ليلاي‌ ۱۹ ساله‌ كه‌ ۱۱ ماه‌ است‌ در حصار ميله‌هاي‌ زندان‌ بسر ميبرد و در اين‌ مدت‌ من‌ تنها ملاقات‌ كننده‌اش‌ بوده‌ام‌، از من‌ هيچ‌ نميخواهد، او هوس‌ پفك‌ كرده‌ است‌. او از من‌ تقاضاي‌ درخواست‌ برائت‌ از دادگاه‌ را ندارد. ليلا رويای كودكی گمشده‌اش‌ را از من‌ طلب‌ ميكند.

يادتان هست كه عاطفه هم در آخرين لحظات التماس كرده بود كه اگر قاضی مرا ببخشد و اعدامم نكند ديگر به هيچ مرد نامحرمی نگاه هم نميكنم. رنج های دختران اين سرزمين چقدر به هم شبيه است و چه دردهای مشتركی دارند. انگار كه اين عاطفه است كه دوباره محكوم ميشود و به پای چوبه دار ميفرستندش. انگار اين عاطفه است كه دوباره همه ميخواهند از دستش خلاص شوند و زمين را از لوث وجودش پاك كنند. بی آنكه دردهايش را و زخم هايی را كه بر جسم و روحش نشسته ببينند. ميدانم تنها كاری كه از دست ما بر ميآيد اين است كه در اين رابطه بنويسيم و اين بيداد را به گوش همه برسانيم. شايد امضاهای ما و اعتراض ما نگذارد كه تن رنجور ليلا نيز همچون عاطفه بر بالای دار رود. ما تا بحال چند بار موفق شده ايم. مگر نه؟ اين آخری هم بمبی بود كه تركانيدم و كلی هم صدا كرد . اگر بخواهيم حتما ميتوانيم اين بار هم جان صدای مان را آنقدر بلند كنيم تا ليلا را از چوبه دار دور كند. راستی چند نفر از آن ده ها هزار نفری كه برای تغيير نام خليج فارس پتيشين امضا كردند و ايميل زدند و بمب تركاندند برای نجات جان اين دخترك هم پيش قدم ميشوند؟ شرح كامل سرگذشت دردناك ليلا را كه توسط زهره تركمانی نوشته شده و در روزنامه اعتماد چاپ شده اينجا و يا اينجا بخوانيد.

اگر شما هم به حكم اعدام ليلا اعتراض داريد لطفا اين طومار را كه مثل هميشه هاله عزيز زحمتش را كشيده امضا كنيد و اين موضوع را به اطلاع دوستانتون هم برسونيد.